سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 

مسئولیت ما، مسئولیت تاریخ است؛ بگذارید بگویند حکومت دیگری بعد از حکومت علی بود به اسم حکومت خمینی که با هیچ ناحقی نساخت تا سرنگون شد؛ ما از سرنگونی نمی ترسیم، از انحراف می ترسیم... ***شهید غلامعلی پیچک***

درباره وبلاگ

قابــی به وسـعـتِ ضــربان ِ زمــان
لوگو
قابــی به وسـعـتِ ضــربان ِ زمــان
آمار وبلاگ
  • بازدید امروز: 5
  • بازدید دیروز: 18
  • کل بازدیدها: 436598
کاریکلماتوریست
دلنوشته های یک خبرنگار جنوبی
صفحه نخست                  ATOM                 عناوین مطالب            نقشه سایت
جمعه 88 اسفند 14 :: 2:47 عصر ::  نویسنده : محمد پای بست

هرگاه خداوند تو را به لبه پرتگاه برد، باز به او اعتماد کن، چون یا تو را از پشت خواهد گرفت یا پرواز را به تو خواهد آموخت.

سلام. در ابتدا موالید پر خیر و برکت پیامبر اعظم (ص) و امام جعفر صادق (ع) را خدمت همه مسلمانان جهان تبریک عرض میکنم و پیشاپیش حلول سال نو را نیز مبارک باد می گویم. راستی نمیتونم خوشحالی خودم رو از بازداشت عبدالمالک ریگی ملعون و خبیث پنهان کنم و امیدوارم که این یکی دیگه درست و حسابی محاکمه بشه و باز شاهد سرپوش گذاشتن و لالایی خوندن و ناز کردن و ... نباشیم!

یادواره تخصصی شهدای تخریب

اول سال گفتم سال بدی دارم ولی راضیم به رضای خدا؛ الان حرفمو پس می گیرم! ولی باز هم راضیم به رضای او. امسال مراسم یادواره (تخصصی) شهدای تخریب پس از حدود یکسال زحمت دوستان، با شکوه خاصی برگزار شد که با برنامه های متفاوتی همچون اردو و رزمایش صحرایی متفاوت تر از هر یادواره دیگری انسان را به حال و هوای جبهه نزدیک می کرد. و اما یک داستان؛ نه؛ این داستان نیست خاطره است. در روز برگزاری مراسم یادواره که با حضور مسئولین کشوری و لشکری و مردم و خانواده های معظم شهدای تخریب از سراسر کشور برگزار می شد چند صحنه زیبا دیدم که حیفه تعریف نکنم. اول اینکه مادر پیر شهیدی که با حسرت به پله های پرشمار سالن نگاه می کرد ولی باهایش توان بالارفتن از پله ها را نداشت، توسط یک نوجوان کم سن و سال چنان مشایعت شد که ناخداگاه به ذهنم گذشت که چگونه علی اکبر (ع)، زینب کبری (س) را مشایعت می کرد؟

دوم اینکه جانبازانی که برای اجرای همخوانی و تواشیع به مهمانی لاله ها آمده بودند وقتی که خواستند از درب پشتی وارد سالن شوند توسط یک جوان چنان مورد استقبال قرار گرفتند که هرکسی صحنه را دید اشک ریخت. این عزیز که جزء کمیته استقبال بود و باید در مقابل مدعوین با احترام نظامی برخورد می کرد چنان با عشق بر روی دست این جانبازان سرفراز خم شد و دستان این عزیزان را یکی پس از دیگری بوسید و در آغوش فشرد و اشک ریخت که گوشه چشم هر بیننده ای که در آن لحظه صحنه را دید، تر شد. در آن لحظه احساس غرور کردم چون افتخارم این بود که حداقل این سرباز گمنام از دست پرورده های خودم بود و از کوچکی... (کمی واسه خودم کلاس گذاشتم جدی نگیرید) خلاصه خیلی خوشحالم.

سومین موضوع یادواره چیه؟ به خودتون فشار نیارید خودم می گم. ابتدا یک توضیح: " اگه یادتون باشه بارها گفتم که آرزوی زیارت کربلای حسینی سالهاست که ملکه ذهنم شده و همانطور که قبلا هم گفتم دوباری که معجزه وار به سفر حج مشرف شدم، از خداوند بعد از دعا برای سلامتی و ظهور امام زمان (عج) و ...، خواستار تشرف به کربلای معلی شدم. دوبار فرصتش پیش اومد ولی همه رفتن من نرفتم! چون یک بار به دلیل ... و دیگر بار در لحظه تشرف به دلیل باطل شدن گذرنامه و ممنوع الخروج شدنم توسط اسمشو نبرها توفیق حاصل نشد!" حالا تو این یادواره قسمت شد آقا خودش به ما نظر کرد. اونروز وقتی این دوتا صحنه ای که گفتم دیدم دلم به حال گرفت. قرار بود ما زودتر به اردوگاه بریم که بعد از پایان این برنامه اونجا از مهمان ها استقبال کنیم ولی پام دنبالم نمیومد سه بار بهم تذکر دادن که نیروهاتو بردار برو دیر میشه، گفتم باشه و باز یه چیزی جلومو می گرفت. همینجوری تو خودم بودم که حاج ناصر صدا زد بیاید درهای ضریح و قتلگاه امام حسین (ع)، و پرچم بارگاه ملکوتیشو تو سالن برای تبرک حاضرین و بینندگان زنده تلویزیونی، بچرخونید. اونوقت فهمیدم چی شده. وظیفه حمل صندوق حاوی پرچم حضرت ابالفضل (ع) نصیب من شد.

سرتون رو درد نیارم غوغایی بود تو دلم.،برنامه تموم شد حدود نیم ساعت پشت ماشین پنجه در پنجه دربهای ظریح آقا داشتم باهاش درد دل می کردم. بچه ها هم که تا اردوگاه خوندن و عشق بازی کردن، خلاصه وظیفه کمیته استقبال از مدعوین، شد حمل درب بهشتی حرم ارباب عشق. وقتی محموله آسمونی رو رسوندیم اردوگاه با بچه ها نشسته بودیم گفتم خدایا شکرت یه بارونی هم بفرستی بیاد پایین جنسمون جوره معلومه باهام آشتی کردی بچه ها زدن زیر خنده گفتن این زده به سرش! یه (آقایی) زد رو شونه هام گفت همینی که امروز دیدی بارون رحمتش بود که به دل پاکت نازل کرد و با اشکای پاکترت دلتو صاف و زلال کردی یه بوسه هم به پیشونیم زد و رفت... فردای همون روز باز تو سالن برنامه داشتیم اینبار پرچم ها رو علم کردیم که تو سالن بچرخونیم. باز هم پرچم حضرت ابالفضل (ع) نصیب من شد! علم سنگین بود توانشو نداشتم ولی یا علی گفتم بلندش کردم شد سبک مثل پر قو! تو سالن طوافش دادم همه تبرک جستن، تو حال خودم نبودم آخه داشتم (علم) علمدار کربلا رو میچرخوندم.

برنامه تموم شد داشتم اشک می ریختم همون (آقا خوبه) اومد یه بوسه دیگه گذاشت وسط پیشونی من گفت اینم بارون دوم اینبار بازوهاشو بوسیدم گفتم تا سه نشه بازی نشه خندید گفت اون بارونشم می بینی و رفت... برنامه تموم شد. فرداش یه کاری پیش اومد رفتم کازرون هوا ابری شد و بارون گرفت. کلی حال کردم ولی دیگه (آقاهه) نبود ... این هم خلاصه ای از گفتنی ها و معجزات یادواره.

راستی این روزها فرقه های ضاله سیاسی استان بدجور اوضاشون به هم ریخته و دارن به سرنوشت گروه موسوم به 20 که با یال و کوپال اومد و نرم و بی صدا رفت،دچار می شن، ولی اینبار رفتن ها هم پر سر و صدا شده! باید به عمرعاص های زمانه بگویم: بشتابید که زباله دان تاریخ در انتظار وصالتان لحظه شماری می کند.

"توجه.توجه" به خبری که هم اکنون از طریق تلفن از تهران مخابره شد توجه فرمایید: داداش روح الله برای سومین بار پیاپی در مسابقات کشوری دفاع شخصی موفق به کسب مدال شد. طبق آخرین اخبار واصله مثل دوره های قبل بعنوان اولین نفری که روی تشک رفته همه حریفان رو ضربه کرده و با مدال خوش رنگی که کسب کرده باعث روحیه دادن به بقیه اعضای تیم که همه ازش بزرگترن شده و حتما این دوره هم مثل همیشه تیم ما با اقتدار کامل قهرمان کشور میشه. جای خودم خالی، حیف شد چون اگه مسابقه هر جا بجز تهران برگزار می شد حتما من هم می رفتم! این موفقیت بزرگ رو (کسب مدال طلا) قبل از هر کسی به خودم تبریک میگم چون میگن بچه حلال زاده به داداش بزرگش میره! با عجله و تند تند نوشتم اگه مثل همیشه غلط دستوری یا املایی دیدید به بزرگواری خودتون ببخشید. من که با عمو عباسم! "حضرت ابالفضل (ع)" به استقبال سال نو رفتم. تعطیلات خوش بگذره سال نو هم مبارک.

زندگی را طی کن وانگاه که بر بلندترین قله هایش رسیدی لبخند خود را نثار تمام سنگریزه هایی کن که پایت را خراشیده اند.

درج شده در: فوری نیوز


موضوع مطلب :


یکشنبه 88 بهمن 18 :: 1:53 صبح ::  نویسنده : محمد پای بست

کاش میشد همچو آواز خوش یک دوره گرد، زندگی را بار دیگر دوره کرد.

سلام. ضمن عرض تسلیت به مناسبت اربعین حسینی، رحلت حضرت محمد (ص)، شهادت امام حسن (ع) و شهادت امام رضا (ع)؛ بر خود لازم می دانم دهه پیروزی انقلاب جهانی اسلامی ایران و همچنین دستیابی کشور عزیزمان به فناوری های جدید در عرصه هوا فضا را بر همه فجرآفرینان تبریک و تهنیت عرض کنم.

همانطور که انتظار می رفت امسال سالگرد تولدم متفاوت تر از هر سال بود و خانواده و دوستان زیادی بهم لطف کردند و بدرقم خجالتم دادند تاحدی که تا 2ساعت پیش فکر میکردم باز بچه شدم. ولی با این وجود سخت ترین و شاید تلخترین خنده های عمرم رو تجربه کردم! این روزا حالم زیاد خوب نیست ولی از کار و تلاش نا امید نمیشم و همیشه سعی می کنم در عرصه های مختلف اجتماعی در حد و اندازه خودم حضور فعالی داشته باشم. ولی چه کنم که هیچوقت این بدن بیچاره من بدون زخم و درد نیست! الان که این متن رو می نویسم از نعمتی به نام دست راست برای تایپ محرومم آخه دستم درد می کرد امشب هم یه چیز سنگین باهاش بلند کردم داغون شد رفت. یه وقت فکر نکنید دعوا کردم، کتک خوردما من خودم یه پا بروسلیم!

تا حالا شده دوتا، سه تا، چندتا دوست دور هم جمع بشین و با هم دست بدین که تا آخر آخر آخرش با هم باشید و شادی و غصه هاتون رو با هم تقسیم کنید و از این جور اراجیف؟ تصورش رو بکنید یه هدفی رو انتخاب کنید بعد تو رو بندازن جلو، خودشون پشت سرت حرکت کنن هر چی تیر و ترکشه به تو بخوره آخرای راه وقتی که همه دشمنای مشترکتون رو از صد راه برداشتی و دیگه نای گذشتن از خط پایان رو نداری و نیاز داری یکی از اون عقب بیاد فقط دستاتو بگیره و بلندت کنه تا مرحله نهایی رو پشت سر بزاری، یه نگاهی به پشت سرت بندازی ببینی هیچکس نیست. اونجاست که عمر و زندگیت رفته و راه برگشتی نداری و اون هدفی که یک قدمیش وایسادی برات پوچ و بی ارزش میشه. فکر می کنی دوستات بهت خدمت کردن یا خیانت؟ خدا دوستت داشته که قبل از خط پایان متوجه شدی یا نه؟ باید دعاشون کنی یا نفرین؟ جالبش اونجاست که وقتی ادای آدمای پشیمون رو در میارن که دیگه تو از دست رفتی و بقولی: "گرچه آب رفته باز آمد به رود، ماهی بیچاره اما مرده بود". بقول یه بنده خدا یه پایان تلخ بهتر از یه تلخی بی پایانه ولی نمیدونم این پایان کی و چگونه خواهد رسید. من که زدم تو بی خیالی، با اینکه دلم پر درده ولی می خندم. تو تنهایی خودم، با خدا حال می کنم. تو اگه میدونستی خنجر از دست رفیقان خوردن چه سخته ازم نمی پرسیدی که چرا تنهایی؟ نفرینشون نمی کنم بلکه دعاشون می کنم که همیشه و همه جا سالم و سلامت باشند و تو زندگی و آینده شون خوشبخت و عاقبت به خیر بشن. کاری به اونها ندارم خودم توبه می کنم! و دعا می کنم خدا از سر تقصیراتم بگذره.

چند روز پیش با یکی از دوستام چونه می زدیم و می گفت شما جز طبقه سرمایه دار جامعه هستید و از این حرف ها و ما کم درامدیم. همزمان 2تا پیام به شماره مرکز آمار ایران زدیم و نتیجه این شد که خوشه بندی ما 2 بود و عزیزمون اصلا جز خوشه بندی نبود! خلاصه اینکه ما هر چه داریم کف دستمونه ولی بعضی از دوستان مدعی، خون مردم رو تو شیشه می کنند و شیشه رو زیر لحافشون قایم می کنند.

بعضی از دوستان معتقدند که بخش نظرات وبلاگم گرمتر از خود متن اصلیه و من همیشه گفتم که آماده شنیدن نظرات، انتقادات و پیشنهادات دوستان هستم اما باید در نظر داشت که یک انتقاد سازنده بهتر از هزار تعریف مخرب است و من بخاطر تعریف و تمجید بیجای بعضی از دوستان که گاهی به بی تربیتی منجر میشه شرمنده ام! اما چند مدت پیش یکی از دوستان حزب فتنه (استاد دانشگاه) رو دعوت به مناظره کردم که دوست عزیزمون کلی کم آورد و در پیامی خصوصی انواع و اقسام فحش و ... را حواله من کرد که نشان از معرفت بزرگان این حزب دارد! اون شب اونقدر ناراحت بودم که یهو چشمم خورد به لوح تقدیری که چندی پیش در همایش نخبگان جوان گرفته بودم و بی اختیار چنان پودرش کردم که وقتی خواستم چسبکاریش کنم دیدم دیگه بدرد نمی خوره!

با وجود برنامه های زیبا و پرمخاطبی چون دیروز، امروز، فردا دیگه حرفی باقی نمی مونه که من بخوام بزنم اون شب هم خودم شخصا از دکتر کوشکی عزیز بخاطر بخش جالب و جذاب برنامشون تقدیر و تشکر کردم چون واقعا بسیاری از پرده های ابهام رو از پیش روی ما نسل سومی ها کنار زدند و شناخت خودی و غیرخودی رو برامون آسونتر کردند. فهمیدیم که چطوری بعضی از خواص از حمایت به خیانت می رسند، مثلا ماهیت دکتر مصدق و مهندس بازرگان رو که آقایون کلی روشون مانور میدن رو برامون روشن کردند. حالا هی وزارت ارشاد ما چپ و راست کتاب تعریف و تمجید مهندس رو چاپ کنه! البته توصیه می کنم دوستان عزیزم (دکی و دکی) جانب احتیاط رو بیشتر رعایت کنند که به سرنوشت کامی جون (نجف زاده) دچار نشن! با وضع موجود و مرزبندی نکردن عاملان فتنه و اتمام حجت تاریخی مردم در 9دی با مسئولین، دیگر جای درنگ نیست...

راستی بازی رو دیدید؟ قرمز رو عشقه! امتحانا هم تموم شد، زور داره بعد از دوسال درس خوندن برگردی سر جای اولت ولی یادم میاد قبلا اگه سر کلاس نمی رفتم بجاش واسه امتحان کلی می خوندم ولی اینجا برعکس شده سر کلاس می رم ولی نخونده امتحان می دم اما خدا رو شکر فعلا درسا آسونه ولی کی من از این دانشگاه غیر اسلامی مدرک بگیرم خدا می دونه.

نرسیدن به هدف مصیبت نیست، نداشتن هدف مصیبت است.




موضوع مطلب :


چهارشنبه 88 دی 9 :: 11:11 عصر ::  نویسنده : محمد پای بست

سلام بر آنکه حرمت خیمه هایش شکسته شد...

سلام. سالروز تولدم نزدیکه ولی چه تولدی؟ رسمه تو جشن تولدها کیک و شیرینی می دن ولی من دوس دارم شعله زرد نذری بدم! رسمه همه تیپ بزنن ولی من دوس دارم لباس مشکی به تنم باشه! رسمه آهنگ شاد بزارن و دست بزنن ولی من دوس دارم روضه امام حسین (ع) بزارم و ذکر حسین حسین بگیرم! رسمه گل و ساعت و سکه کادو بدن ولی من دوس دارم سربند یا حسین، سپاهیان خمینی و فدائیان رهبر کادو بگیرم. رسمه... این هم کیک تولد من:

باز گردید ای تکاورهای جنگ / ای شجاعان ای دلاورهای جنگ

جبهه فرهنگ را احیا کنید / خدعه و نیرنگ را رسوا کنید

رنگ سبز مخملی بس نابجاست / این همان قرآن روی نیزه هاست

ما بسیجی، با ولایت زنده ایم / زنده ایم و تا ابد رزمنده ایم

امسال متحمل بیشترین گرفتاری های عمرم شدم و در کوران سختی ها توکلم رو به خدا از دست ندادم. چون معتقد به این بودم که همه پیشامدها چه خوب، چه بد، آزمایش الهی است. چراش بین خودمو خدای خودم بمونه ولی امسال با حال ترین محرم عمرم رو پشت سر می گذاشتم تا رسیدیم به تاسوعا و عاشورای خونین و غمبار حسینی امسال که به عنوان لکه ننگی در تاریخ ثبت خواهد شد. کارشان به جایی رسید که به مقدسات مردم توهین کردند و خون به دل امام زمان (عج) کردند. کارشان بجایی رسید که در سناریوی هتک حرمت عاشورای حسینی از خانواده خود نیز قربانی دادند! آیا ارزشش را داشت؟ کار بجایی رسید که مردم از شعار مرگ بر منافق به شعار مرگ بر میرحسین رسیدند! آنها را معاند و محارب و منافق خواندند و خواستار اعدام آنها شدند. دیروز تو گلزار شهدا یه لحظه خجالت کشیدم، گفتم اگه بین این همه شهید یکیشون بیاد ازم بپرسه بعد از ما چه کرده اید؟ من چه جوابی دارم؟ هیچ! منی که کوتاهی کردم فقط باید برم بمیرم! مسئولینی که مماشات کردند باید بروند بمیرند و مردمی که سکوت کردند باید...! با تمام این توضیحات باز امید و توکلم رو از دست ندادم و رو کردم به سمت شهدا و از ته دل شروع کردم به زمزمه کردن:

باشه دیگه کل وصیتاتو اجرا می کنم/ تو فقط غصه نخور

باشه دیگه دعا واسه یوسف زهرا می کنم / تو فقط غصه نخور

باشه حالا کاری برا غوغای محشر می کنم / تو فقط غصه نخور

باشه دیگه فکری برا اشکای رهبر می کنم / تو فقط غصه نخور

تا قبل از راهپیمایی و تظاهرات میلیونی ملت همیشه در صحنه ایران اسلامی؛ همان وقت که با خودم می گفتم دیگر سکوت حرام است و خون دشمنان حلال است، زمانی که فکر می کردم در تهران چیزی بنام مرد وجود ندارد ولی باز هم امیدوار شدم. قبلا فکر می کردم چیزی بنام نیروی امنیتی و قضایی هم وجود ندارد ولی باز هم امیدوار شدم و از خدا می خواهم که همچنان امیدوار بمانم...!

آری عاشورا تکرار می شد، اما این بار امام حسین غریب و تنها نبود، خامنه ای بود، یاران خامنه ای هم بودند. امام حسین 72 یار داشت، ولی ملت ایران همه بسیجی؛ یار 73 این ماجرا بودند. همه فدائی رهبر، همه آماده جانفشانی و شهادت. همه آنها که کفن بر تن، فریاد مرگ بر منافق سر می دهند شهیدند. آمده اند تا عاشورا را تکرار کنند. هر شهیدی که می بینی نام ببر و به فرزندانت بگو که چهره او را به خاطر بسپارند تا علم ابالفضل که امروز به علمدار عصر ظهور خامنه ای رسیده، بر زمین نماند و به دست حضرت مهدی (عج) برسد. علم بر زمین نمی ماند؛ مگر ما مرده ایم؟

حسین (ع) بیشتر از آب تشنه لبیک بود، افسوس که بجای افکارش زخمهای تنش را نشانمان دادند و بزرگترین دردش را بی آبی نامیدند. لبیک یا حسین


موضوع مطلب :


شنبه 88 آذر 28 :: 1:13 صبح ::  نویسنده : محمد پای بست

حسین (ع) را منتظرانش کشتند! آگاه باشیم که مهدی (عج)، حسین زمان ماست!

امت مسلمان ایران اسلامی در ماه پیروزی خون بر شمشیر در غم هتک حرمت به ساحت مقدس بنیانگذار کبیر انقلاب اسلامی، خمینی کبیر آن پیر فرزانه و سفر کرده بسوگ نشسته اند. دشمنان بدانند ما با امام خمینی (ره) میثاق بسته‌ایم و به او وفاداریم زیرا که او به اسلام و قرآن وفادار است و اگر چندین بار مارا بکشند و زنده‌ کنند، دست از او نخواهیم کشید.

بعضی از دوستان تمام تهمت ها را تحمل میکنند ولی ظرفیت انتقاد نیروی خودی را ندارند، دیگران را با ناز به آرامش می خوانند و همسنگرانشان را با خشم به زندان! وقتی اصل نظام را مورد هجمه قرار دادند همه سکوت کردیم، وقتی اسرائیل را مدافع شدند همه خواب بودیم، وقتی اسلام را مهاجم شدند متعجب شدیم، وقتی امام را منکر شدند...! آیا برای اقدام دیر نشده؟ باز هم می گویید گربه است؟ مگر این نیست که سخت ترین کار دنیا، محکوم کردن یک آدم احمق است؟ پس مماشات با این پیر به بیراهه رفته یعنی چه؟ مگر این نیست که پیری، علتی است که هیچ طبیب داروی آن نداند الا مرگ؟! ملاطفت با نخست وزیر دیروز امام و لکه ننگ امروز نظام یعنی چه؟ تا کی می خواهیم بنام مصلحت، در مقابل چنین افراد آبرورنگی سکوت کنیم؟ مگر خشم مردم را نمی بینید؟ مگر نشنیده اید که بعضی جاسوس می شوند بعضی مصرف؟! شاید به عقیده شما اینها جاسوس نباشند ولی تاریخ مصرفشان بسر آمده. ناخدا موسوی، ناخدا کروبی، ناخدا ... در دنیای پر تلاطم و طوفانی زندگی با خدا بودن بهتر از ناخدا بودن است.

www.paybast.parsiblog.com

غذای روح ما از عطای دست توست یا اباعبدالله!، الحمدالله، که در این خشکسالی دل و قحطی عشق، نم نم باران اشک، غنیمتی است که رواق چشمان ما را آینه کاری میکند. از خدا میخواهیم که ما را به چشمه کربلا و نهر علقمه تشنهتر سازد. امروز، بر سردر دلهای ما پرچمی نصب شده که بر آن نوشته شده «اسلام علیک یا اباعبدالله». ما به این پرچم عشق میوزیم و زیر این این علم بلند عاشورایی سینه میزنیم و ترویج خوبیها و مبارزه با مفاسد را برای خود یک «وظیفه» میدانیم.

از امروز تا آخر ماه صفر هر وقت دلت پر کشید به آسمون کربلا، بیاد ما هم باش توروخدا.

در پایان مجددا فرارسیدن ایام سوگواری سرور و سالار شهیدان حضرت اباعبدالله الحسین (ع) را به همه شیفتگان حضرتش تسلیت عرض می کنم. یا حسین (ع)

خدایا، جندالله را که با سوگند به ثارالله در لشکر روح‌الله برای شکست عدوالله و استقرار حزب‌الله زمینه‌ساز حکومت جهانی بقیه‌الله است، حمایت کن.




موضوع مطلب :


جمعه 88 آبان 8 :: 1:0 صبح ::  نویسنده : محمد پای بست

مهم نیست که قفل ها در دست کیست مهم این است که کلید در دست خداست.

الحمدلله الذی جعلنا من المتمسکین بولایت علی ابن ابیطالب (ع).

بنام قایقی که با امواج می جنگد تا به انتهای قلبم برسد، از دور برایت دسته گلی می فرستم که نامش هست (سلام) بویش عطر دوستی و پیغامش غم دوری. سلام بر طلائیه، سلام بر لاله های سرخ پرپر، سلام بر فاتحان بدر و خیبر و سلام بر عاشقان خط رهبر.

پیشاپیش عرض تبریک دارم بمناسبت میلاد حضرت امام رضا (ع)، هفته بسیج، عید سعید قربان و عید سعید غدیر خم. این ایام بدون شک مایه شادی و سرور هر مؤمنی خواهد بود. 8/8/88 روزی که بدون شک برای هیچ یک از ما تکرار شدنی نیست جالب تر اینکه در این ایام میمون و مبارک 8 اتفاق خوب و خوشایند برایم افتاده که هیچوقت فراموش نخواهم کرد و البته بیشتر قابل تعریف و اشاره کردن هم نیستند! ضمن اینکه ما در همین ایام امر خیری در پیش داریم. و اما با توجه به قبول مسئولیت، در هفته بسیج امسال متمایز از سال های گذشته در جهت جنگ نرم و جنبش نرم افزاری برنامه های متنوع و متعددی رو پیگیری می کنم ضمن اینکه رزمایش غدیر امسال بدون شک خاطره انگیز خواهد بود. خلاصه اونقدری سرم شلوغ هست که مدتی نباشم. دوستان روز دانشجو را فراموش نکنید دشمنان اعتقادات ما را هدف گرفته اند!

مکه برای شما! فکه برای من! بالی نمی خواهم این پوتین های کهنه هم می توانند مرا به آسمان ببرند. "سید شهیدان اهل قلم مرتضی آوینی"




موضوع مطلب :


چهارشنبه 88 مهر 29 :: 3:9 عصر ::  نویسنده : محمد پای بست

خدایا من گر بد کنم تو را بندگان خوب بسیارست، تو گر مدارا نکنی مرا خدای دیگر کجاست؟

روزی مردی ثروتمند در اتومبیل جدید و گران قیمت خود

با سرعت فراوان از خیابان کم رفت و آمدی می گذشت.

ناگهان از بین دو اتومبیل پارک شده در کنار خیابان یک پسر بچه

پاره آجری به سمت او پرتاب کرد. پاره آجر به اتومبیل او برخورد کرد.

مرد پایش را روی ترمز گذاشت و سریع پیاده شد و دید که اتومبیلش

صدمه زیادی دیده است. به طرف پسرک رفت و او را سرزنش کرد.

پسرک گریان با تلاش فراوان بالاخره توانست توجه مرد را به سمت پیاده رو،

جایی که برادر فلجش از روی صندلی چرخدار به زمین افتاده بود جلب کند.

پسرک گفت: اینجا خیابان خلوتی است و به ندرت کسی از آن عبور می کند.

برادر بزرگم از روی صندلی چرخدارش به زمین افتاده

و من زور کافی برای بلند کردنش ندارم.

“برای اینکه شما را متوقف کنم ناچار شدم از این پاره آجر استفاده کنم“.

مرد بسیار متاثر شد و از پسر عذر خواهی کرد.

برادر پسرک را بلند کرد و روی صندلی نشاند

و سوار اتومبیل گران قیمتش شد و به راهش ادامه داد.

در زندگی چنان با سرعت حرکت نکنید که دیگران مجبور شوند

برای جلب توجه شما پاره آجر به طرفتان پرتاب کنند!

خدا در روح ما زمزمه می کند و با قلب ما حرف می زند.

اما بعضی اوقات زمانی که ما وقت نداریم گوش کنیم،

او مجبور می شود پاره آجری به سمت ما پرتاب کند...

دنیا دو روز است روزی برای تو و روز دیگر علیه توست. در روزی که برای توست مغرور نشو و روز دیگر که علیه توست صبور باش چون هر دو روز بگذرد. امام علی (ع)




موضوع مطلب :


پنج شنبه 88 شهریور 12 :: 6:53 صبح ::  نویسنده : محمد پای بست

خدایا پیش خودم کوچکم کن و در چشم مردم بزرگم کن، به خاطر گناهانم رسوایم مکن، به خاطر بدیهای درونم خوارم مکن و مرا به غیر خودت وامگذار. آمین یا رب الالمین (دعای عرفه)

 زانو بزن ای کوه! فرو ریخته یالت

زانو بزن ای کوه! فرو ریخته یالت
باید که ببینیم از این پس به خیالت

در دره قحطی که چنین ریخته خورشید
پیداست ندادند غریبانه، مجالت

عمری به تماشای شکوه تو تلف شد
با این همه، ای قله دیروز! حلالت

با حضرت فردا نتوان تیغ کشیدن
امروز که لبریز سکوت است سؤالت

فردا که سواران سحرگاه بتازند
در دوزخی از نعل بکوبند نهالت

(عبدالجبار کاکایی)

 عمری به تماشای شکوه تو تلف شد

بنویس نام مرا در کف دستت ای دوست، تا بهنگام قنوتت نبری از یادم...




موضوع مطلب :


شنبه 88 شهریور 7 :: 3:54 عصر ::  نویسنده : محمد پای بست

در آن هنگام که دوست داری کسی به یاد تو باشد، به یاد من باش که همواره به یاد توام. "آیه 152 سوره بقره"

سلام. حلول ماه مبارک رمضان، ماه بهار قرآن،روشنی قلوب و تزکیه نفوس بر مسلمین جهان مبارک باد.

هر چند که بر من ثابت شده که ورزش کشورمان بیمار که هیچ فاسد هم شده و هر کسی هر کاری دلش می خواهد می کند ولی این محدود افراد باز هم نمی توانند مانع جوانانی باشند که با تلاش و پشتکار خود و بدون هیچ زد و بندی بر سکوی افتخار می ایستند و مدال پهلوانی را بر گردن می اندازند. لازم دیدم قهرمانی تیم دفاع شخصی برازجان برای سومین دوره متوالی را در کشور که دو برادر کوچکتر من نیز جزء این قهرمانان هستند تبریک عرض کنم. این عکس روح الله فرزند کوچک و قهرمان خانواده هست که با کلیک روی اینجا میتوانید عکس را ببینید فقط حجمش کمی زیاد است.

امیدوارم نماز و روزه همه عزیزان در این ماه پر خیر و برکت مورد قبول حق تعالی واقع شود. بعضی وقت ها آدم دلش می گیره. دوست داره با یکی درد دل کنه یکی که بهش اطمینان داره و مثل دیوار بهش تکیه کنه بله یک دوست خوب. ولی یه دوست احتمال داره پشت آدم رو خالی کنه احتمال داره یه وقت از پشت با خنجرش فرو کنه تو بدنت و وقتی متوجه بشی که دیگه خیلی دیره! اون دوست خودش این مطلب رو می خونه می دونه من چی می گم فقط واگذارش می کنم به خدا. ولی ما آدما یه دوست خوب داریم که هیچ وقت تنهامون نمیزاره همیشه باهامونه حرفامون رو گوش می کنه و کمکمون می کنه چون مهربونه چون ... دوستت دارم خدا جون. حالم خوش نیست نه می تونم زیاد بنویسم و نه می تونم خوب بنویسم. التماس دعا

الهی هر کجا باشی وجودت بی بلا باشد، سر و دستت علی گیرد نگهدارت خدا باشد.




موضوع مطلب :


جمعه 88 مرداد 23 :: 1:28 صبح ::  نویسنده : محمد پای بست

قطعه گمشده ای از پر پرواز کم است، یازده بار شمردیم و یکی باز کم است. این همه آب که جاریست نه اقیانوس است، عرق شرم زمین است که سرباز کم است.

سلام دوستان. ماه مبارک شعبان و موالید پر خیر و برکت آن بار دیگر شادی را در دل همه مومنان زنده کرد و در میلاد یگانه منجی عالم بشریت حضرت مهدی (عج) مردم شهرها را آذین بسته و با پخش نقل و شیرینی در انتظار مهدی موعود (عج) نشسته اند. نیمه شعبان را به همه شیعیان جهان تبریک عرض می کنم و امیدوارم که چشمانمان به جمال دلربای یوسف زهرا روشن و منور گردد. مولای من، آقای من، یا صاحب الزمان تا همیشه و همیشه در انتظارتم.

قسمت شد با خانواده یک مسافرت 15 روزه به مشهد مقدس داشتیم و در جوار امام مهربان نائب الزیاره همه عزیزان بودم. جایتان سبز از آنجایی که علاقه شدیدی به بارون (نه باران) دارم، در طول مسیر از شمال کشور عبور کرده از این نعمت زیبای خداوندی (بارون) هم بی بهره نبودیم و البته سری هم به همدان و غار پر رمز و راز علیصدر زدیم. به هر حال سفر بسیار خوبی بود جای همه دوستان خالی ولی این سفر تغییری در روحیه من که ایجاد نکرد هیچ بیشتر از قبل نیز خسته شدم و فکر کنم اگر به حال خودم رها بشم 10 روزی می خوابم.

نگرانی من از جنجال هایی که بر سر جریان معاون اولی رئیس جمهور درست کرده بودند برطرف شد ولی این مشکل به جای دیگر (پست دیگری) انتقال یافت. مراسم تحلیف دهمین رئیس جمهور اسلامی ایران نیز انجام شد و در آینده ای نزدیک تغییر و تحول ریاست قوه قضائیه را نیز شاهد خواهیم بود به امید فردایی بهتر برای همه عزیزان آرزوی توفیق روزافزون در خدمت هر چه بهتر به مردم را دارم. جلسات دادگاه اغتشاشگران نیز شروع شده و این روزها به بحث داغ محافل مختلف تبدیل شده، ما هم منتظریم تا فرجی شود!

www.paybast.parsiblog.com

راستی یادم رفته بود بگم تیم پرسپولیس برازجان برخلاف دیگر تیم بوشهری (ایرانجوان) بر اساس قوانین من در آوردی فدراسیون فوتبال ایران در کمال ناباوری و هر چی دیگه که اسمش رو بزاریم! از راهیابی به لیگ دسته اول فوتبال کشور بازماند. ولی تیم شاهین پارس جنوبی بوشهر به لیگ برتر کشور صعود کرد و جا دارد من هم این افتخار بزرگی رو که نصیب استان شده، تبریک عرض کنم و آرزوی موفقیت برای این تیم. گرفتاری های خودساخته من نیز بهانه خوبی برای دیر بروز کردن وبلاگ شده شما ببخشید.

بعضی وقت ها فکر می کنیم چون خیلی گرفتاریم به خدا نرسیده ایم اما حقیقت این است چون به خدا نرسیده ایم خیلی گرفتاریم!.


موضوع مطلب :


دوشنبه 88 تیر 29 :: 2:27 صبح ::  نویسنده : محمد پای بست

ما آمده ایم تا با زندگی کردن قیمت پیدا کنیم نه آن که به هر قیمتی زندگی کنیم. هر کس چرای زندگی را یافت با هر چگونه ای خواهد ساخت.

تقارن اعیاد ولادت حضرت امام علی (ع) و مبعث حضرت محمد (ص) با پیروزی ملت سرافراز ایران که با حضور 85 درصدی خود یکبار دیگر مهر تأییدی به نظام مقدس جمهوری اسلامی زدند را تبریک و تهنیت عرض می نمایم. خدمتتان عارضم که بدشانسی های من در تصادفات، بلایا، بیماری،... همچنان ادامه دارد ولی هنوز نفس می کشم و نا امید نیستم. بعد از انتخابات که بدلیل نا معلومی در بیمارستان بستری شدم! از تخصص برخی از پزشکان به وحشت افتادم تا جایی که نزدیک بود بر اثر یک اشتباه ساده راهی اتاق عمل شوم و ... بگذریم.

از آنجا که ما علاوه بر انتخابات دهم ریاست جمهوری، انتخابات میان دوره ای دشتستان بزرگ در مجلس شورای اسلامی را نیز داشتیم ولی مردم با حضور تاریخی خود در هر دو عرصه حماسه ای به یادماندنی از خود بر جای گذاشتند. با این حماسه بزرگ در کنار مهندس ایوب پاپری مقدم فرد که با رأی قاطع برای 2 سال باقی مانده بر کرسی سبز دشتستان در مجلس تکیه خواهد زد، رأی بالای دکتر احمدی نژاد نیز حماسه 2 خرداد را در خاطره ها کمرنگ کرد و من نیز در 22 سالگی افتخار شرکت در حماسه بی نظیر 22 خرداد را پیدا کردم تا بار دیگر به گفته حضرت امام (ره): انتظار فرج از نیمه خرداد کشم. اللهم عجل لولیک الفرج و العافیه و النصر.

البته از آنجایی که من عادت به خونه نشینی ندارم خودتون حدس می زنید که تو این مدت چجوری خواب و خوراک و شب و روز نداشتم و بقیش رو نگفتن که بگیم ولی خودتون می دونید! خلاصه در حد امکان سعی کردم تمام توان خودم را در ستاد (اخراجی های!) دکتر احمدی نژاد دشتستان بزرگ بکار بگیرم. به جون باراک اوباما قطعی چند روزه پیامهای تلفنی در بهبوهه اختلافات! اصلا بهم فشار عصبی وارد نکرد. ولی از برکات ارتباطاتی این انتخابات قبض میاندوره ای 1ماهه، معادل نیم میلیون تومان بود که ترس در اندام تلفن همراهم انداخت و پس از یکطرفه شدن و قطع شدن و جالبتر پرداخت قبض از طرف یکی از دوستان! هنوز پس از گذشت حدود 3هفته از پرداخت مبلغ فوق تلفن یکطرفه مانده و عجیبتر اینکه شب ها که همه خوابند تلفنم مثل آقا پلیسه وصل می شه و روزها که همه گرفتارند قطع! هیچ کس هم پاسخگوی این مشکل نیست تا اینکه در آخرین مراجعه، دوستان به شوخی گفتند مشکل از تهران است ما هر کاری می کنیم وصل نمی شود شاید تلفنتان هم مثل خودتان مشکل سیاسی داشته باشد!

با اینکه صحت انتخابات دهم تأیید شده باز هم آقایان از تقلب می گویند. جالب است با اینکه منادیان دروغین جامعه مدنی و دمکراسی خواهی، همیشه دم از احترام به اکثریت می زدند امروزه بعنوان اقلیت جامعه تمام مقدسات را زیر سوال می برند و با غوغاسالاری به پشتیبانی ایادی استکباری به آراء ملت سرافراز ایران توهین می کنند. اگر آقای احمدی نژاد متقلب است حتی باید او را تشویق کرد که توانایی داشت این تخلف تاریخی را به گونه‌ای رهبری کند که هیچ سند و مدرکی به جا نماند و ناظرین کاندیداها نیز همه کر و کور و لال شوند تا این تقلب بزرگ 12 میلیونی شکل گیرد، چنین فرد مقتدر و خوش فکری شایستگی نوکری این مردم را برای 4 سال آینده دارد. آنها که دچار توهم پیروزی 30 میلیونی شده و در کودتای از پیش طراحی شده (یک هفته قبل از انتخابات) با نام کودتای مخملی (سبز) که از سلسله تحرکات براندازی نرم شیطان بزرگ بشمار می رود، بجای ارائه اسناد و مدارک و مذاکره بر اساس عقل و منطق با حمایت بت بزرگ، همچون اراذل و اوباش به خیابان ها ریخته، به تخریب اموال عمومی و آزار و اذیت مردم و ایجاد مزاحمت برای برادران و خواهران خود پرداختند. اگر دروغ است پس اعلام زود هنگام پیروزی که به صراحت گفتند اگر کسی غیر از موسوی به عنوان پیروز انتخابات اعلام شود حتما تقلب شده یعنی چه؟ نامه هاشمی رفسنجانی به رهبر معظم انقلاب که در آن به صراحت آشوب های خیابانی را تایید و آن را اعتراض به حق مردم به دولت خوانده بود در ذهن هر انسان دارای درک و فهم، چه برداشتی ایجاد می کند؟ با توجه به وجود قرائن فراوان در مورد هماهنگ بودن آشوبگران و مزدور بودن بخش مهمی از آنها، آیا این دیدگاه اکنون قوت نیافته که عوامل اصلی گرداننده این آشوب ها با کانون های اطلاعاتی بیرون از کشور به طور کامل مرتبط هستند؟ خوب است که نقاب ها کنار رفتند. ولی نمی دانم چرا دستگاه های امنیتی 1000 نفر را بازداشت می کنند و 2000 نفر را آزاد! چون همه می دانند آنانی که باید گلویشان فشرده شود دارند پپسی نوش جان می کنند و از لپ لپ و سک سک (شانسی) آدم خفته! بیرون می کشند که چگونه به مقاصد شوم خود برسند. در این اواخر هم دیدیم که مهر نماز در نمازجمعه با شکوه تهران بر پیشانی مبارکشان چنان نقش بست که صد رحمت به ابوموسی اشعری ها! بدین ترتیب پروژه نماز اولی ها نیز با شکست روبرو شد.

www.paybast.parsiblog.com 

من نمی دانم آقایان چگونه می خواهند جوابگوی خونهای ریخته شده جوانان این ملت باشند. خودتون رو به کوچه علی چپ نزنید جناب موسوی با خودتان بودم. شما کجا بودید که پس از بیست سال آمدید و اینگونه احساس خطر کردید و به من جوان این جرئت و جسارت را دادید که شما را اینگونه مورد محاکمه و مواخذه قرار دهم؟ چگونه و با چه رویی با شعار قانون گرایی وارد شدید و با قانون گریزی همه برادران و خواهران دینی را به جان یکدیگر انداختید و خانواده های زیادی را داغدار کردید؟ مباد آن روزی که خون ملت به جوش آید، به راه افتاده و برای پاسداری از اسلام خاشاک را از سر راه انقلاب کنار بزنند. می دانم شما کاره ای نیستید فقط یک مهره بازی خورده در صفحه شطرنج اصحاب زر و زور و تزویر شده اید. جناب موسوی من بعنوان یک جوان نسل سومی شما را نصیحت می کنم تا وقتی که اتهامات کم کم  مبدل به اعلام جرم علیه شما نشده کاری کنید، نگذارید سرنوشتی که بعضی شما را گره خورده با آن می پندارند سراغتان بیاید، مگر بنی صدر را فراموش کرده اید! سید جان رهرو آنست که آهسته و پیوسته رود... 

یکی از بزرگترین برکات حسنه این انتخابات این بود که بر همگان ثابت شد که ایران فقط تهران نیست! شاید برای اولین بار باشد که رئیس جمهور با رأی مخالف پایتخت نشینان انتخاب می شود و باید هم آنان اینگونه برافروخته شوند که با کبریتی از سوی دشمنان فوران کنند. این جریان تا آنجا پیش رفته بود که گرد و خاک فقط مضر سلامتی عزیزان تهرانی بود ولی بعد از انتخابات که همه فهمیدند این کشور بزرگتر از این حرف هاست دیدیم که مثلا در روزی استان بوشهر را تعطیل کردند که اصلا گرد و غبار نسبت به قبل هیچ خطری نداشت و فقط می خواستند بگویند که بله نقشه ایران را دقیقتر نگاه کردیم.

با تشکر از زحمات پرکارترین دولت 30ساله انقلاب، امیدوارم که دولت دهم دولتی متفاوت با گذشته باشد و در راستای بهبود هرچه بهتر و بیشتر وضع موجود گام بردارد. اما وقتی شنیدم غضنفرخان معاون رئیس جمهور شده کمی جا خوردم. دکتر جان این ره که می روی ... خاکی است! بیا دست در دست هم دهیم به مهر جاده ها را کنیم آسفالت! مردم به شما اطمینان کرده اند، آراءشان هم تضمین کننده گام های محکم و استوار شما خواهد بود و هم زنگ خطری برای لغزشهایی که انشاءالله پیش نخواهد آمد. پس نگذارید عده ای در امانت مردم خیانت کنند! ما به شما ایمان داریم. پس بگو یا علی.

هر از گاهی توقف فرصت خوبیست برای دیدن مسیر طی شده و نگریستن به راهی که پیش روست. گاهی برای رسیدن باید نرفت...




موضوع مطلب :


1   2   >   
 
 
نویسندگان
پیوندها
آخرین مطالب